ه           برترین روایت: حفص بن سلیمان  -  بهترین قرائتاستاد منشاوی

ه        پایگاه حاوی مطالب متنوع و جدیدی مانند: برتری روایت خفص و برتری قرائت منشاوی

ه    موضوعات مختلف اعتقادی، احکام، خانواده و ... با صدای استاد منشاوی و همراه با تصاویر مرتبط 

    ه  محیط زیست در قران کریم و مضرات کاشت درختان بیثمر وارداتی و... برای اطلاع از آخرین مطالب اینجا کلیک کنید

زیرمجموعه موضوع
1- تقوا، اخلاق، بصیرت [23]
فهرست اصلی پایگاه
اصلی » مقالات » منشاوی 1- اخلاق فردی » 1- تقوا، اخلاق، بصیرت

تواضع مقابل مردم

بسم الله الرحمن الرحیم

تواضع الشيخ المنشاوي

 استاد محمد صدیق منشاوی قسمت سیزدهم

تواضع مقابل مردم

هرم التواضع الرائع = آنكه از نظر زيبائى و دليرى زبانزد مردم باشد ؛ « كلامٌ رَائِع »: سخن نيكو و شگفت آور

التواضع من سماته والرزانة من صفاته = تواضع از نشانه هایش و وقار و حلم از صفاتش بود

صاحب التَّواضُع الرَّفيع = صاحب تواضع رفیع

متواضعاً للناس = متواضع مقابل مردم

ما اجمل تواضعك يا منشاوي = چقدر تواضعت زیبا است

لين الجانب = نرمخوی

عطوفاً على المساكين = عطوف بر فقراء

شیخ محمد صدیق منشاوی دعوت رئیس جمهور را نمی پذیرد اما دعوت پیرزنی را می پذیرد!!

فلقد كانت العديد والعديد للمواقف الاننسانيه والرجوليه للشيخ محمد صديق المنشاوي رحمه الله لم تعرفها الاجيال التي بعده = نسلهای بعد محمد صدیق را خواهند شناخت
انكم جميعا لا تعرفون ذلك الموقف للشيخ محمد صديق المنشاوي رحمه الله وانا سوف اذكره لكم لاول مره
عندما كان الشيخ محمد رحمه الله في اوج شهرته وامجد ايامه في حياته قابلته امراءه بسيطه وفقيره وهو خارج من المسجد في قريه المنشاه وقالت له يا شيخ محمد السنويه بتاعت زوجي يوم الاثنين القادم ولقد اتي لي زوجي بالمنام وقال لي احضري الشيخ محمد صديق المنشاوي ليقرا لي في الذكري السنويه وانا ليس معي الا 3 جنيهات اريد ان اشتري منها ما يكفي لتجهيز عشاء المدعويين والسرادق والمكرفونات واجرك = روزی در اوج شهرت شیخ محمد صدیق منشاوی زنی فقیر مراجعه کرد و گفت ای شیخ محمد همسرم به خوابم آمد و گفت به شیخ محمد صدیق منشاوی بگو در سالروز فوتم تلاوت کند و من فقط 3 جنیهه دارم با این سه جنیهه هم می خواهم غذا و هم وسائل و هم مزد تو را بدهم!
فسأل الشيخ عن عنوانها فدلته عليه وقال لها انا سوف احضر ما عليك الا ان تجهزي دكه امام المنزل نقراء عليها وليس هناك لزوم للعشاء = شیخ آدرسش را پرسید و به او گفت خواهم آمد فقط تو روبروی خانه ات محلی برای تلاوت آماده کن و غذا هم تهیه نکن
وفي اليوم المعود اخرجت المراءه الدكه للشيخ واخذت تقول للجيران ان الشيخ محمد صديق سوف يحضر لاحياء السنويه اعطوني من عندكم بعض من الدكك والمساند الا انه لا احد يصدقها - فكيف لامراءه فقيره مثلها ان تحضر شيخ مثل محمد صديق المنشاوي = در روز موعود ان زن به همسایگانش گفت شیخ محمد صدیق برای مراسم خواهد آمد اما کسی حرف او را باور نمی کرد چگونه شیخی مانند محمد صدیق به مراسم زن فقری خواهد آمد
وفي يوم الاثنين وبعد صلاه المغرب اتي بعض الافراد وهم يحملون ميكرفونات الشيخ ويعلقونها امام المنزل وبعد صلاه العشاء فوجئ الجميع بحضور الشيخ محمد وخرجت الناس تهرول يحملون من منازلهم الدكك والمساند والكل يسرع للجلوس امام الشيخ وقرا الشيخ للناس واحيي الذكري السنويه كما وعدها وانصرف الشيخ دونما ان يأخذ مقابل هكذا عظمائنا وخاصه عظماء بيت المنشاوي تلك اشياء تذكر للتاريخ كي يدون وتتناقله الاجيال علي صحيحه = روز دوشنبه بعد از نماز مغرب فرستادگان شیخ آمدند و میکروفون ها شیخ را روبروی منزل آویزان کردند و بعد از نماز عشاء مردم با کمال شگفتی متوجه حضور شیخ شدند و مردم از منازلشان هروله کنان آمدند و شیخ برای مردم تلاوت کرد و مراسم سالروز را همانطور که وعده داده بود برگذار کرد بدون اینکه چیزی طلب کند

---------------------------------

شیخ محمد یک شب در جشن ختنه فرزند یک زن فقیر
من المواقف التي تثبت ذلك / عند فراغه من إحياء إحدي الليالي القرآنية في قرية من قري الصعيد ’ وكان الشيخ يتجه لركوب السيارة فسمع إحدي النساء الفقيرات تقول وهي جالسة أمام منزلها مع بعض النسوة لو كان معي المال لأحضرت هذا الشيخ صاحب الصوت الجميل في ليلة ختان أولادي ولم تكن تدري بمرور الشيخ محمد أمامها فقال لمن معه من أهل القرية هل تعرفون هذه السيدة قالوا نعم وهنا أخرج النقود من ماله الخاص وقال جهزوا الحفلة يوم كذا وأحيا هذه الليلة مجانا(منقول عن جريدة الأهرام في ذكري وفاته الأربعين الأربعاء 24يونيو2009) = روزی شیخ بعد از بازگشت از یکی از احیاء ها از یکی از قریه های صعید، در حال سوار شدن به اتومبیل شنید یکی از زنان فقیر که جلوی خانه اش نشسته بود با زنان اطرافش گفتگو می کرد و می گفت اگر پول داشتم این شیخ خوش صدا را در شب ختنه فرزندم دعوت می کردم و زن متوجه عبور شیخ از کنارش نبود بعد شیخ به اطرافش گفت این زن را می شناسید؟ گفتند بله و از مال خودش مقداری در آورد و گفت فلان روز را برای او آماده کنید و آن شب را برای او مجانا احیا گرفت. منقول از روزنامه اهرام در چهلمین سال وفاتش 24 یونیو 1009

نکته: دعوت قاری قرآن برای مراسم شادی

(این نشان می دهد که فرهنگ دعوت قاری در مراسم های شادی در مصر و سار کشورها چقدر متداول است که آن زن آرزو داشت برای مراسم حتنه فرزندش شیخ محمد صدیق بیاید در کشورهای عربی و اسلامی رسمی بسیار نیکو وجود دارد و آن دعوت قاری قرآن و خطیب در مراسم عروسی و سایر مراسم شادی است نه اینکه قاری با چند آیه مراسم را افتتاح کند بلکه در این مراسمها تلاوت به عنوان مراسم اصلی محسوب می شود در عروسی پسر یک تاجر نخ در شهر بورسا ترکیه ابتدا قاری تلاوت کرد و بعد سخنران سنخرانی کرد و بعد هم جند کلمه شادی آور از شعر و مانند آن گفته شد چه نیکو است در ایران نیز کم کم مطرح شود و در عروسی ها قاریان قرآن دعوت شوند در اینترنت چند تلاوت ویدئویی جالب از تلاوت پسر برادر شیخ محمد یعنی شیخ صدیق محمود در مراسم های عروسی هست)

--------------------

مرد فقیر را روبروی رئیس مجلس می نشاند

وهذه قصه نادره من اخونا طائر الباتروسكان الشيخ محمد صديق رحمه الله يأتى سنويا الى الاقصر للقراءة , وكان يجلس على المنصة وبجواره من الاسفل يجلس رجل من الفقراء اسمه "العسال" كان يناول الشيخ ما يريده من ماء او ما يحتاجه اثناء التلاوة.
وذات مرة حضر الى الحفل علية القوم وكبارهم رئيس المجلس ووفده الكرام وجلسوا فى الصف الاول قبالة الشيخ , ولان العسال هذا كان مهلهل الثياب وفقير الحال طرده الحرس الخاص وامروه بالذهاب الى الوراء قبل حضور الشيخ
ولما أتى الشيخ المنشاوى وقص عليه بعض الحضور قصة طرد العسال , فأبى الشيخ محمد اعتلاء المنصة ورفض التلاوة حتى يرجع العسال الى مكانه الذى كان يعهده فيه , فما كان من الحرس "الكرام" الا ان أحضروا العسال ووضعوه بجوار منصة الشيخ امام سيادة الرئيس ... بناء على رغبة الشيخ محمد الذى احسبه كان على تواضعه وشهامته رجلا لا يهاب ذا سلطة رحمة الله وبركاته عليه = شیخ همه ساله به اقصر برای تلاوت می آمد و بر جایگاه خاص تلاوت می نشست مرد فقیری بنام عسال هم همیشه کنار جایگاه شیخ می نشست و آب یا چیزهای دیگر برای شیخ می آورد یکبار رئیس مجلس و همراه او بزرگان و شخصیتهای مهم آمدند و دربان چون عسال لباس فقیرانه ای داشت را دور کرد و جایش را به همان شخصیت ها داد وقتی شیخ آمد و متوجه شد جای عسال کسان دیگر نشانده اند نشستن بر جایگاهش و تلاوت قرآن خودداری کرد و تا عسال را نیاوردند و کنار جایگاه شیخ و روبروی رئیس مجلس ننشاندند و دربان او را تکریم نکرد تلاوت نکرد – شیخ با همه تواضعش از هیچ کسی ابا نداشت

---------------------------------------------

بله من دربان هستم

نعم انا البواب = بله من دربان هستم

رغم ذيوع صيته واتساع شهرته إلا أنه عندما كان يجلس أمام بيته لا يعرفه الناس ويسألونه عنه... ألم يسبب ذلك له شيئاً من الضيق والحزن لعدم معرفة الناس به رغم تلك الشهرة؟ =
 الشيخ محمد كان شديد التواضع وكان كثيراً ما يتحرر من عمامته ويرتدي جلباباً أبيض وطاقية بيضاء شبيكة ويجلس أمام باب بيته فكان بعض الناس يعتقدون أنه بواب العمارة وخاصة وأن بشرته قمحية ولكن ذلك لم يكن يضايقه وذات مرة اقترب منه أحد الأخوة المسيحيين - وكان جاراً جديداً له في المسكن- ولم يعرفه وقاله له - بلهجته العامية-: لو سمحت يا عم ما تعرفش الشيخ محمد صديق المنشاوي موجود في شقته ولا لأ والمنشاوي ابتسم بهدوء فنظر إليه الشيخ محمد قائلاً له: حاضر يا بني انتظر لما (أشوفو) لك وبالفعل تركه الشيخ محمد صديق وصعد إلى شقته وارتدى العمة والجلباب والنظارة ثم نزل إليه وسلم عليه هذا الذي سأل عنه منذ لحظات ولم يقل له الشيخ عندما سأله أنه هو من يسأل عنه حتى لا يسبب له حرجاً لعدم معرفته به وهو صاحب الصيت والشهرة في العالم العربي وقضى لذلك الرجل مسألته. تتكرر حكايات شديدة البساطة كهذه، كلها توحي بعدم رغبة في الوصول لأي شيء، واستمرار في الوقت نفسه، لأن هذا هو العالم الوحيد الذي يعرفه، يكتفي فقط بترك علامته المميزة، غالباً دون قصد = بسيار متواضع بود و غالبا عمامه (كه نشان مرتبه علمی و حرفه‌ای قراء در مصر است ) را از سرباز می‌كرد و لباس گشاد بلند سفيد می‌پوشيد و جلوی ورودی منزل می‌نشست؛ چون صورتش گندمگون بود، برخی از مردم گمان می‌كردند او دربان خانه است و البته اين تصور مردم، اصلا او را ناراحت نمی‌كرد. روايت شده است كه روزی يكی از مسيحيان كه در همسايگی منزل شيخ المنشاوی ساكن بودند ، چون او را نمی‌شناخت بديشان كه جلوی ورودی منزل روی زمين نشسته بودند، مراجعت كرد و گفت: عمو! شيخ محمد صديق المنشاوی خانه است يا نه ؟ شيخ محمد به او گفت: پسرم! منتظر باش تا بروم و او را صدا كنم . پس به خانه برگشت و لباس‌های رسميش را پوشيد. سپس برگشت و بدون اينكه به او بگويد كه شخص چند دقيقه قبل، خودش بوده است با او به صحبت پرداخت.

در مصاحبه حاج سعودی می گوید شخصی از او پرسید: «انت البواب؟ تو دربان هستی؟ شیخ در جواب گفت: نعم انا البواب بله من دربان هستم بگو چکاری داری؟ که او هم گفته ببین شیخ محمد صدیق منشاوی هست یا نه؟

موضوع: 1- تقوا، اخلاق، بصیرت | أضاف: alminshavy (04.05.2015)
مشاهده: 193
مجموع نظرات: 0
avatar
جستجو
آموزش تجوید
تجوید استاد منشاوی از همه قراء صحیح تر است با دقت در دو فیلم تصویری کوتاه ال عمران و انعام می توان به خوبی تجوید فراگرفت در زیر اداء کسبت فی ایمانها خیرا به انتقال از استفال به به استعلاء دوباره استعلاء بعد تفخیم را توجه شود
آنلاین
Block content
ورود به پایگاه
عیمه
گفتگوی زنده
200
شمارشگر پایگاه
نظر سنجی
قيم موقعي
مجموع الردود: 5

Copyright MyCorp © 2024
استضافة مجانية - uCoz