بسم الله الرحمن الرحییم
* كلُُّ الطَّعَامِ كَانَ حِلاًّ لِّبَنىِ إِسْرَ ءِيلَ إِلَّا مَا حَرَّمَ إِسْرَ ءِيلُ عَلىَ نَفْسِهِ ....
همه خوراكيها بر فرزندان اسرائيل حلال بود، جز آنچه اسرائيل [يعقوب] بر خويشتن حرام ساخته بود...
... إِلَّا مَا حَرَّمَ إِسْرَ ءِيلُ عَلىَ نَفْسِهِ مِن قَبْلِ أَن تُنزَّلَ التَّوْرَئةُ ...
... جز آنچه پيش از نزول تورات، اسرائيل [يعقوب] بر خويشتن حرام ساخته بود. ... بقیه در ادامه مطلب با تلاوت
بسم الله الرحمن الرحیم
ماجرای نسخ در تورات و در اسلام و حرام بودن برخی خورندنی ها بر یهود بخاطر گناهانشان و ماجرای تغییر قبله
تلاوت این آیات که سه سال قبل از وفات استاد محمد صدیق منشاوی تلاوت شده است معنای ژرفی در محکومیت اسرائیل و صهیونیست دارد و جوابی دندان شکن به حکام بیعرضه و مزدور عرب دارد همان مصر و اردن و سوریه و همان خود فروختگانی که ظرف شش ساعت در جگ شش روزه از اسرائیل شکست مفتضحانه خوردند در حالیکه سید حسن نصرالله شجاعانه مقابل اسرائیل ایستاده است
بسم الله الرحمن الرحییم
* كلُُّ الطَّعَامِ كَانَ حِلاًّ لِّبَنىِ إِسْرَ ءِيلَ إِلَّا مَا حَرَّمَ إِسْرَ ءِيلُ عَلىَ نَفْسِهِ ....
همه خوراكيها بر فرزندان اسرائيل حلال بود، جز آنچه اسرائيل [يعقوب] بر خويشتن حرام ساخته بود...
... إِلَّا مَا حَرَّمَ إِسْرَ ءِيلُ عَلىَ نَفْسِهِ مِن قَبْلِ أَن تُنزَّلَ التَّوْرَئةُ ...
... جز آنچه پيش از نزول تورات، اسرائيل [يعقوب] بر خويشتن حرام ساخته بود. ...
... قُلْ فَأْتُواْ بِالتَّوْرَئةِ فَاتْلُوهَا إِن كُنتُمْ صَدِقِينَ(93)
... بگو: «اگر [جز اين است و] راست مىگوييد، تورات را بياوريد و آن را بخوانيد.» (93)
فَمَنِ افْترَى عَلىَ اللَّهِ الْكَذِبَ مِن بَعْدِ ذَالِكَ فَأُوْلَئكَ هُمُ الظَّالِمُونَ(94)
پس كسانى كه بعد از اين، بر خدا دروغ بندند، آنان خود ستمكارانند. (94)
قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُواْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَ مَا كاَنَ مِنَ المْشْرِكِينَ(95)
بگو: «خدا راست گفت. پس، از آيين ابراهيم كه حقگرا بود و از مشركان نبود، پيروى كنيد.» (95)
إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِى بِبَكَّةَ مُبَارَكاً وَ هُدًى لِّلْعَالَمِينَ(96)
در حقيقت، نخستين خانهاى كه براى [عبادت] مردم، نهاده شده، همان است كه در مكه است و مبارك، و براى جهانيان [مايه] هدايت است. (96)
فِيهِ ءَايَاتُ بَيِّنَاتٌ مَّقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَ مَن دَخَلَهُ كاَنَ ءَامِنًا ...
در آن، نشانههايى روشن است [از جمله] مقام ابراهيم است و هر كه در آن درآيد در امان است ...
...وَ لِلَّهِ عَلىَ النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ مَن كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنىٌِّ عَنِ الْعَالَمِينَ(97)
... و براى خدا، حج آن خانه، بر عهده مردم است [البته بر] كسى كه بتواند به سوى آن راه يابد. و هر كه كفر ورزد، يقيناً خداوند از جهانيان بىنياز است. (97)
... وَ مَن كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنىٌِّ عَنِ الْعَالَمِينَ(97)
... و هر كه كفر ورزد، يقيناً خداوند از جهانيان بىنياز است. (97)
تکرار دوم
إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِى بِبَكَّةَ مُبَارَكاً وَ هُدًى لِّلْعَالَمِينَ(96)
در حقيقت، نخستين خانهاى كه براى [عبادت] مردم، نهاده شده، همان است كه در مكه است و مبارك، و براى جهانيان [مايه] هدايت است. (96)
تکرار دوم
فِيهِ ءَايَاتُ بَيِّنَاتٌ مَّقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَ مَن دَخَلَهُ كاَنَ ءَامِنًا ...
در آن، نشانههايى روشن است [از جمله] مقام ابراهيم است و هر كه در آن درآيد در امان است ...
تکرار دوم
...وَ لِلَّهِ عَلىَ النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ مَن كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنىٌِّ عَنِ الْعَالَمِينَ(97)
... و براى خدا، حج آن خانه، بر عهده مردم است [البته بر] كسى كه بتواند به سوى آن راه يابد. و هر كه كفر ورزد، يقيناً خداوند از جهانيان بىنياز است. (97)
تکرار دوم
... وَ مَن كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنىٌِّ عَنِ الْعَالَمِينَ(97)
... و هر كه كفر ورزد، يقيناً خداوند از جهانيان بىنياز است. (97)
قُلْ يَأَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِايَاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ شهَيدٌ عَلىَ مَا تَعْمَلُونَ(98)
بگو: «اى اهل كتاب، چرا به آيات خدا كفر مىورزيد؟ با آنكه خدا بر آنچه مىكنيد گواه است.» (98)
قُلْ يَأَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ ءَامَنَ تَبْغُونهَا عِوَجًا ...
بگو: «اى اهل كتاب، چرا كسى را كه ايمان آورده است، از راه خدا باز مىداريد و آن [راه] را كج مىشماريد، ...
... لِمَ تَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ ءَامَنَ تَبْغُونهَا عِوَجًا وَ أَنتُمْ شُهَدَاءُ ...
... چرا كسى را كه ايمان آورده است، از راه خدا باز مىداريد و آن [راه] را كج مىشماريد، ...
... وَ مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ(99)
... و خدا از آنچه مىكنيد غافل نيست. (99)
صدق الله العظیم
بسم الله الرحمن الرحیم
منبع: وبلاگ اکبر القرا
تاريخ : یکشنبه هشتم تیر 1393 | 23:19 | نويسنده : mustafa
بسم الله الرحمن الرحیم
سرانجام لحظه تاریخی که مدت ها منتظر آن بودیم فرا رسید و اولین تلاوت تصویری استاد محمد صدیق منشاوی ساعاتی پیش از شبکه اول تلویزیون مصر پخش شد.
تلاوتی کوتاه و استودیویی از سوره مبارکه آل عمران :
استاد محمد صدیق منشاوی / سوره آل عمران آیات 99-93 / سال 1966 میلادی / 8 دقیقه
http://www.aparat.com/v/RxLIT
دانلود تلاوت با کیفیت های بالاتر:
- نسخه اول با حجم 130 مگابایت
http://www.4shared.com/video/jYFhqNdRba/__-___-____1966.html
- نسخه دوم با حجم 250 مگابایت
http://www.4shared.com/video/blu3sHVlba/AlMinshawyAlImran1966HDTV720Px.html
- اگر دقت کرده باشید آیات 96 و 97 دوبار پخش شده، یعنی تلاوت اصلی تقریباً 6 دقیقه بوده که با این تکرار حدود دو دقیقه بهش اضافه شد. نسخه ای از تلاوت که بخش تکراری ازش حذف شده رو میتونید از لینک زیر دانلود کنید:
http://www.4shared.com/video/pu1MEpRUba/menshawi_2014-6-29_egypt_TV.html
- و اما بهترین و باکیفیت ترین نسخه از تلاوت که دوست فاضل و بزرگوارم، استاد ماجد عزیز، شخصاً ضبط کردند و مرحمت کرده در اختیار ما قرار دادند:
part1 - part2 - part3 - part4
با توجه به تفسیر قران کریم در باره آیات تلاوت شده می بینیم چکونه استاد مقرئ الصحوة الاسلامیة المعاصره پرده از خیانتهای یهود و اسرائیل بر می دارد و توجه جهان اسلام را متوجه خطر یهود و لزوم مبارزه با آنان می کند که چگونه هدف یهود نابودی اسلام و کعبه معظمه و تشکیل اسرائیل بزرگ است
" كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلًّا لِبَنِي إِسْرائِيلَ إِلَّا ما حَرَّمَ إِسْرائِيلُ عَلى نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ" كلمه" طعام" به معناى هر خوردنىاى است كه جنبه غذايى داشته باشد، ولى در اصطلاح اهل حجاز تنها بر گندم اطلاق مىشود. به اين معنا كه اگر قيدى و قرينهاى با آن نباشد هر جا گفته شود، از آن معناى گندم را مىفهمند. و كلمه" حل" در مقابل حرمت است.
و گويا اين معنا را از آنجا بخود گرفته، و حلال را از اين جهت حلال گفتهاند كه كلمه" حل" در اصل به معناى باز كردن گره است هم چنان كه در مقابل آن كلمه" عقد" به معناى گره و گره زدن و پاى بستن است. و گره باز كردن نوعى آزاد كردن است. و حلال بودن چيزى براى انسان نيز نوعى آزادى است براى او. و كلمه" اسرائيل" در اصل نام يعقوب پيغمبر (ع) بوده است و او را بدين سبب اسرائيل ناميده بودند كه سخت در راه خدا مجاهدت مىكرده و موفق و مظفر به آن بوده است. از سوى ديگر اهل كتاب هم اين كلمه را به كسى اطلاق مىكنند كه مظفر و غالب بر خدا باشد و چون معتقدند كه يعقوب با خدا در محلى بنام فنيئيل كشتى گرفته، و پشت خدا را به خاك رسانده. «1» لذا او را اسرائيل ناميدند. و اين از سخنانى است كه قرآن آن را تكذيب، و عقل هم آن را محال مىداند و جمله:" إِلَّا ما حَرَّمَ إِسْرائِيلُ عَلى نَفْسِهِ" اين جمله استثنايى است از طعام نام برده در بالا و جمله:" مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ" متعلق است به كلمه" كان" كه در جمله اولى قرار داشت. و معناى آيه اين است كه: خداى تعالى قبل از نزول تورات چيزى از خوردنىها را بر بنى اسرائيل حرام نكرده بود مگر همانهايى را كه يعقوب بر خودش حرام كرده بود.
__________________________________________________
(1) نقل از تورات ص 50.
و در جمله:" قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ" اين مقدار دلالت هست بر اينكه، بنى اسرائيل قبل از نزول تورات منكر حليت همه طعامها بودهاند. اصول عقايد آنان نيز بر اين معنا دلالت دارد، چون بنى اسرائيل معتقد بودهاند بر اينكه نسخ شدن احكام از محالات است كه تفصيل اين عقيده آنان در تفسير آيه:" ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها ..." «1»
گذشت.
پس يهود بالطبع نمىتوانستهاند مضمون آيه زير را بپذيرند كه فرموده: فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ طَيِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ" «2».
و همچنين از دو آيه بعد، كه مىفرمايد:" قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً ..."
بدست مىآيد كه يهود همين انكار خود را (اينكه قبل از تورات همه طعامها بر آنان حلال بوده ولى به خاطر ظلمى كه كردند حلالهايى بر آنها حرام شده) وسيلهاى قرار داده بودند براى القاى شبهه بر مسلمين و اعتراض بر گفتار رسول خدا ص كه از ناحيه پروردگارش به مسلمانان خبر مىداد كه دين همانا ملت ابراهيم است و حنيف است. يعنى ملت فطرى است، افراط و تفريط در آن نيست و اين، چگونه ممكن بود با اينكه بنا به گفته آنها (يهوديان) ابراهيم يهودى و بر شريعت تورات بود و چگونه ممكن است شريعتش مشتمل باشد بر حليت چيزى كه شريعت تورات آن را حرام مىداند، چون اين نسخ است و نسخ هم كه امرى محال است.
[شبههاى كه يهوديان در مساله" نسخ" القاء مىكردند و پاسخ به آنها در آيه:" كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلًّا ..."]
بنا بر اين روشن شد كه آيه شريفه تنها در اين مقام است كه شبههاى را كه يهود خواسته است القا كند دفع نمايد، و گويا اين شبهه را تنها براى مؤمنين القا كردهاند نه براى رسول خدا ص، چون خداى تعالى غالبا وقتى مىخواهد شبههاى را از يهود دفع كند عين آن را نقل مىنمايد، مانند آيه:" وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ" «3» و آيه: وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَعْدُودَةً" «4» و آيه:" وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ" «5» و آيات بسيار ديگر.
و همچنين آيه:
__________________________________________________
(1)" سوره بقره، آيه 106".
(2)" پس به خاطر ظلمى كه از ناحيه يهود سر زد، طيباتى راى كه بر آنان حلال بود، حرام كرديم.
" سوره نساء، آيه 160". [.....]
(3)" سوره مائده، آيه 64".
(4)" سوره بقره، آيه 80".
(5)" سوره بقره، آيه 88".
" قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَها عِوَجاً وَ أَنْتُمْ شُهَداءُ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا فَرِيقاً مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ يَرُدُّوكُمْ بَعْدَ إِيمانِكُمْ كافِرِينَ" «1» كه چند آيه بعد از آيات مورد بحث است.
ولى در آيه مورد بحث عين شبهه را نقل كرده و اين ظهور در آن دارد كه يهود اين سخن را به رسول خدا ص نگفتهاند. بلكه اين شبههاى بوده كه براى مؤمنين القاء مىكردند و هر وقت به مؤمنين برمىخوردند، ضمن گفتگو آن را مىگنجاند. و حاصلش اين است كه به مؤمنين مىگفتند: اين پيغمبر شما چگونه ممكن است صادق باشد با اينكه از نسخ (يك مساله محال و نشدنى) خبر مىدهد و مىگويد: خداى تعالى فقط به خاطر ظلمى كه بنى اسرائيل كردند، طيبات را بر آنان حرام كرد، و اين تحريم وقتى صادق است كه قبلا آن طيبات حلال بوده باشد و اين همان نسخ است كه بر خداى تعالى جائز نيست، چون محرمات دائما محرم است و ممكن نيست حكم خدا تغيير كند.
حاصل جوابى كه رسول خدا ص به تعليم خداى تعالى داده، اين است كه تورات ناطق است، به اينكه همه طعامها قبل از نازل شدن تورات حلال بوده و اگر قبول نداريد توراتتان را بياوريد و بخوانيد آن وقت معلوم مىشود كه شما صادقيد يا نه. (اين سؤال و جواب چيزى است كه از مجموع آيه:" كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلًّا لِبَنِي إِسْرائِيلَ ... إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ" استفاده مىشود.) و اگر اين را نمىپذيريد و حاضر نيستيد تورات را بياوريد و بخوانيد، پس اعتراف كنيد كه به خداى تعالى دروغ مىبنديد، و ستمكار هستيد. و اين مطلبى است كه از جمله" فَمَنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ
... هُمُ الظَّالِمُونَ"
استفاده مىشود.
و با اين بيانى كه كردم معلوم شد من در دعوتم صادقم، پس ملت و كيش مرا كه همان كيش ابراهيم است و حنيف است بپذيريد. (و اين معنا از جمله" قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً ..." استفاده مىشود).
اين بود بيانى كه ما در توضيح معناى آيه داشتيم. ولى مفسرين در اين باره بيانات مختلف ديگرى دارند، و على اى حال، همه قبول دارند كه آيه شريفه متعرض بيان شبههاى است كه يهود وارد كردهاند، شبههاى كه همانطور كه گفتيم، مربوط به مساله نسخ است.
[دو قول بى اعتبار در مورد شبهه القايى يهود و در مورد تحريم اسرائيل برخى طعامها را بر خود]
از ميان بيانات مذكور عجيبتر از همه، بيان بعضى از مفسرين است كه گفتهاند: آيه شريفه در مقام پاسخ به شبههاى است كه يهود در مساله نسخ دارد، و تقرير شبهه اين است كه يهود همواره مىگفت: اين محمد! اگر تو بر كيش ابراهيم و ساير پيامبران هستى هم چنان كه ادعا مىكنى پس چرا آنچه بر ابراهيم و بر انبيا حرام بوده، از قبيل: گوشت شتر و غيره را حلال مىكنى؟ و تو بايد بدانى بعد از اين عمل، يعنى مباح كردن محرمات بر انبياى ديگر، نمىتوانى ادعا كنى كه انبيا را قبول دارى، و مصدق و موافق دين ايشانى. و نيز نمىتوانى تنها سخن از ابراهيم بگويى و ادعا كنى كه من از همه به او نزديكتر و سزاوارترم.
و حاصل پاسخى كه خداى تعالى داده اين است كه تمامى خوردنىها براى همه مردم و از آن جمله براى بنى اسرائيل حلال بوده، و ليكن بنى اسرائيل به دست خود و به خاطر گناهانى كه مرتكب شدند، چيزهايى را بر خود حرام كردند، به اين معنا كه خدا به كيفر آن سيئات، آن چيزها را بر آنان تحريم كرد، هم چنان كه در جاى ديگر فرمود:" فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ طَيِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ" «1».
پس منظور از كلمه" اسرائيل" يعقوب نيست، بلكه دودمان اسرائيل (بنى اسرائيل) است. هم چنان كه خود يهوديان هم اين كلمه را در معناى بنى اسرائيل استعمال مىكنند.
و معناى اينكه به دست خود، بر خود حرام كردند، اين است كه: به دست خود كارهاى زشتى كردند و خدا آن طيبات را بر آنان تحريم كرد. و جمله:" مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ" متعلق به جمله" حَرَّمَ إِسْرائِيلُ" است. و اگر منظور از كلمه" اسرائيل" يعقوب مىبود، بايد جمله:" مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ" لغو و كلامى زايد باشد، چون بديهى بود كه يعقوب قبل از تورات زندگى مىكرده است. پس ديگر لازم نبود اين قيد را در كلام بياورد." اين بود خلاصه بيان آن مفسر."
بعضى ديگر نظير همين بيان را آوردهاند، با اين تفاوت كه گفتهاند: منظور از تحريم بنى اسرائيل بر خود، اين نيست كه وحى خداى سبحان طيباتى را بر آنان حرام كرده باشد، مثلا:
بخاطر ظلمى كه كرده بودند، خدا به وسيله وحى به يكى از انبيايش آنها را تحريم كرده باشد، بلكه خود بنى اسرائيل آنها را بر خود حرام كرده بودند، همانطور كه عرب جاهليت بنا به حكايت خداى تعالى در كتابش، چيزهايى را بر خود حرام مىكردند.
همه اينها تكلفى مرتكب شدهاند كه اهل خبره آن را نمىپسندد. و كلام را از مجراى خودش خارج كردهاند، و عمده چيزى كه باعث شده اين دو مفسر اينطور خود را به زحمت بيندازند جمله:" مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ" است كه آن را متعلق به جمله" حَرَّمَ إِسْرائِيلُ" گرفتهاند، با اينكه متعلق به جمله:" كانَ حِلًّا ..." است كه در صدر كلام قرار دارد. و جمله" إِلَّا ما حَرَّمَ ..." استثنايى معترضه است.
__________________________________________________
(1) بخاطر ظلمى كه از يهوديان سر زد، طيباتى را كه بر ايشان حلال بود، بر آنان تحريم كرديم.
" سوره نساء آيه 160".
از اينجا روشن مىشود كه براى رو به راه شدن معناى آيه، هيچ حاجتى نيست به اينكه كلمه" اسرائيل" را به معناى" بنى اسرائيل" بگيريم، همانطور كه اين دو مفسر گرفته و پنداشتهاند، بدون اين توجيه، معناى آيه تمام نمىشود.
علاوه بر اين هر چند جايز است كلمه اسرائيل را بر بنى اسرائيل اطلاق كنيم، همانطور كه كلمات: بكر، تغلب، نزار و عدنان را بر، بنى بكر، بنى تغلب، بنى نزار و بنى عدنان اطلاق مىكنند، و ليكن در خصوص بنى اسرائيل، از حيث وقوع استعمالى نزد عرب غير معهود است. و در زمان نزول آيه، چنين استعمالى در عرب واقع نشده و قرآن كريم هم چنين مسلكى را در اين كلمه (در غير اين موارد كه آقايان ادعا مىكنند) اتخاذ نكرده با اينكه در قرآن كريم قريب به چهل مورد كلمه" بنى اسرائيل" آمده كه يكى از همان موارد خود آيه مورد بحث است كه مىفرمايد:" كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلًّا لِبَنِي إِسْرائِيلَ إِلَّا ما حَرَّمَ إِسْرائِيلُ عَلى نَفْسِهِ ..."
از آقايان بايد پرسيد: بنا بر نظريه آنان چه فرقى بين دو مورد بود كه در يك آيه يك بار تعبير كرد به" بنى اسرائيل" و بار ديگر به" اسرائيل" با اينكه مقام از روشنترين مقام اشتباه است. و براى نادرستى كلام اين دو مفسر براى خواننده، همين كافى است كه جمع كثيرى از مفسرين همين طور فهميدهاند كه مراد از اين كلمه" يعقوب" است نه دودمان وى. و از بهترين شواهد بر اينكه منظور خود يعقوب است، جمله:" على نفسه" است كه در آن ضمير مفرد مذكر آمده است. و اگر منظور جمعيت بنى اسرائيل بود، بايد يا مىفرمود:" الا ما حرم اسرائيل على نفسها" و به اعتبار جماعت ضمير مؤنث به ايشان برگرداند و يا بفرمايد:" على نفسهم".
" قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ"" بگو، پس تورات را بياوريد و بخوانيد، اگر راست مىگوئيد." يعنى اين كار را بكنيد تا روشن شود كه كداميك از دو فريق بر حقند، ما يا شما؟ و اين جمله جوابى است كه خداى تعالى بر پيامبرش القاء فرموده است.
" فَمَنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ"
از ظاهر اين آيه بر مىآيد كه كلام خداى تعالى و خطابى از جناب او به پيامبرش باشد، بنا بر اين منظور از آن اين است كه رسول گرامى خود را خوشدل سازد، كه دشمنان يهوديش (با بيانى كه گذشت) ستمكارند. چون بر خدا دروغ مىبندند، و هم تعريضى است بر يهود، و جريان كلام بر سبيل كنايه است.
و اما اينكه تتمه كلام رسول خدا ص باشد، احتمالى است كه با ظاهر آيه نمىسازد چون در جمله:" مِنْ بَعْدِ ذلِكَ"
" كاف" خطاب به مفرد آمده. و اگر كلام رسول خدا ص بود قهرا اين خطاب به عموم مىبود و مىبايست به صورت" ذلكم" مىآمد.
و به هر حال چه تتمه كلام خدا باشد و چه كلام رسول خدا ص، در اين جهت حرفى نيست كه كلام بر سبيل كنايه جريان يافته، مطلب مسلم خود را در برابر خصم با ترديد و يا بگو، سربسته آورد. تا جايى براى قبول آن در دل خصم باز كند، نظير آيه:" إِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلى هُدىً أَوْ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ- ما و يا شما بر طريق هدايت و يا در ضلالت آشكاريم" «1» كه بر همين روش جارى شده است.
[ظلم، قبل از روشن شدن حقيقت براى ظالم، محقق نمىشود]
در جمله:" مِنْ بَعْدِ ذلِكَ"
كلمه" ذلك" اشاره است به بيان و حجتى كه قبلا آورده بود. در اينجا سؤالى پيش مىآيد و آن اين است كه: مفترى دروغپرداز هميشه ظالم است، چرا فرمود: بعد از اين بيان ظالمند؟ جوابش اين است: هم چنان كه ديگران گفتهاند: ظلم قبل از روشن شدن حقيقت محقق نمىشود و قصر در جمله:" فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ
- ايشانند ستمكاران"، قصر قلب است. چه اينكه از كلام خداى تعالى باشد و چه تتمه كلام رسول خدا ص باشد. (و به جاى اينكه عمل آنان را منحصر در ظلم كند و بفهماند غير از ظلم، نام ديگرى نمىتوان بر عمل آنان نهاد، از باب مبالغه، ظلم را منحصر در عمل آنان كرده و ظالم را منحصر در ايشان نموده، فرمود، تنها ايشان ستمكارانند" مترجم".)
" قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً ..."
يعنى: وقتى معلوم شد در آنچه به شما خبر مىدهم و دعوتتان مىكنم، حق با من است، پس مرا پيروى كنيد و به دين من درآئيد و اعتراف كنيد به اينكه گوشت شتر حلال است و همچنين همه طيبات كه خدا حلالش كرده، حلال است و اگر قبلا بر شما حرام كرده بود، به عنوان مجازات و عقوبت ظلم شما بوده، هم چنان كه خود خداى تعالى اينطور خبر داده است.
پس جمله:" فَاتَّبِعُوا ..." به منزله كنايه است از پيروى دين رسول خدا ص و اگر نام دين آن جناب را نبرد و به جاى آن فرمود: پيروى كنيد دين ابراهيم را براى اين بود كه مخاطبين اين خطاب دين ابراهيم را قبول داشتند. خواست اشاره كند به اينكه: دين اسلام هم كه من شما را به آن دعوت مىكنم همان دين حنيف و فطرى ابراهيم است. چون دين فطرى هيچگاه انسان را از خوردن گوشت پاكيزه و رزقهاى پاكيزه ديگر جلوگيرى نمىكند.
__________________________________________________
(1)" سوره سبأ، آيه 24".
ترجمه الميزان، ج3، ص: 540
بحث روايتى [ (روايتى در باره حرام نمودن اسرائيل گوشت شتر را بر خود)]
در كافى و تفسير عياشى از امام صادق ع روايت شده كه فرمود:" اسرائيل را وضع چنين بود كه هر وقت گوشت شتر مىخورد، دردى كه در خاصره داشت، شديد مىشد از اين رو اين گوشت را بر خود حرام كرد، و اين قبل از نزول تورات بود و بعد از نزول تورات نه آن را تحريم كرد و نه خودش از آن گوشت خورد." «1» «2»
مؤلف: قريب به اين روايت از طريق اهل سنت و جماعت نيز نقل شده است. و اينكه در روايت فرمود:" نه آن را تحريم كرد و نه خود از آن گوشت خورد." منظور اسرائيل نيست، چون اسرائيل در آن زمان زنده نبود، بلكه منظور موسى ع است و اگر نام موسى را نبرد، براى اين بود كه مقام، دلالت بر آن مىكرد. و احتمال هم دارد كه جمله:" و لم ياكله"- با ضمه ياء و تشديد كاف- از مصدر" تاكيل" باشد- يعنى تمكين از خوردن- و معنايش اين باشد كه:
موسى نه آن را حرام كرد و نه در اختيار كسى قرار داد تا بخورد. چون از كتاب تاج استفاده مىشود كه باب تفعيل و باب مفاعله از ماده" اكل- خوردن" به يك معنا است. و چون باب مفاعله آن، يعنى مؤاكله به معناى هم غذا شدن است، قهرا تاكيل هم به همين معنا خواهد بود.
__________________________________________________
(1) تفسير عياشى ج 1 ص 184 ش 86 ط تهران.
(2) كافى ج 5 ص 306 ح 9.
[سوره آلعمران (3): آيات 96 تا 97]
إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ (96) فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ (97)
ترجمه آيات
اولين خانه عبادتى كه براى مردم بنا نهاده شد، آن خانهاى است كه در مكه واقع است، خانهاى پر بركت كه مايه هدايت همه عالميان است (96).
در آن خانه آياتى روشن و مقام ابراهيم هست و هر كس داخل آن شود، ايمن است و بر هر كس كه مستطيع باشد، زيارت آن خانه واجب است. و هر كس به اين حكم خدا كفر بورزد، خدا از همه عالم بىنياز است (97)
. بيان آيات
اين دو آيه، به يك شبهه ديگر يهود پاسخ مىدهد. شبههاى كه باز از جهت نسخ بر مؤمنين وارد مىكردند. و آن شبهه در مساله قبله و برگشتن آن از مسجد الاقصى به مسجد الحرام پيش آمد كه در تفسير آيه:" فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ ..." «1» گفتيم: برگشتن قبله
__________________________________________________
(1)" سوره بقره، آيه 144".
يكى از امور مهمى بود كه تاثيرهاى عميقى- هم مادى و هم معنوى- در زندگى اهل كتاب و مخصوصا يهود گذاشت. علاوه بر اينكه با عقيده آنان به محال بودن نسخ سازگار نبود، به خاطر همين جهات، بعد از آمدن حكم قبله و برگشتن آن به طرف مكه تا مدتهاى مديد مشاجره و بگومگوى آنان با مسلمين به درازا كشيد.
[پاسخ به شبههاى ديگر كه يهود در مورد تغيير قبله و نسخ القاء مىكردند در آيه:" إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ ..."]
و آنچه از آيه مورد بحث بر مىآيد اين است كه يهوديان در القاى شبهه، هم شبهه نسخ را پيش كشيده بودند و هم شبهه انتساب حكم به ملت ابراهيم را. در نتيجه حاصل شبهه آنان اين مىشود كه چگونه ممكن است، در ملت ابراهيم مكه قبله شود با اينكه خداى تعالى در اين ملت، بيت المقدس را قبله كرده و آيا اين سخن غير از نسخ چيز ديگرى است؟ با اينكه نسخ در ملت حقه ابراهيم محال و باطل است.
آيه شريفه جواب داده كه كعبه قبل از ساير معابد براى عبادت ساخته شده چون اين خانه را ابراهيم ساخت و بيت المقدس را سليمان بنا نهاد كه قرنها بعد از ابراهيم بوده است.
" إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ ..."
كلمه" بيت" معنايش معروف است و مراد از" وضع بيت" براى مردم، ساختن و معين كردن آن براى عبادت مردم است، براى اينكه مردم آن را وسيلهاى قرار دهند براى پرستش خداى سبحان، و از دور و نزديك به همين منظور به طرف آن روانه شوند و يا به طرف آن عبادت كنند، و آثارى ديگر بر آن مترتب سازند. همه اينها از تعبير به" بكه" (كه به معناى محل ازدحام است) استفاده مىشود و مىفهماند كه مردم براى طواف و نماز و ساير عبادات و مناسك، پيرامون اين خانه ازدحام مىكنند و اما اينكه اين اولين خانهاى باشد كه بر روى زمين براى انتفاع مردم ساخته شده باشد لفظ آيه بر آن دلالت ندارد، و نمىرساند كه قبل از مكه، هيچ خانهاى ساخته نشده بود.
و مراد از كلمه" بكه" زمين مكه است، و اگر آن را" بكه" خوانده، براى اين است كه مردم در اين سرزمين ازدحام مىكنند، و چه بسا گفته باشند كه بكه همان مكه است. و بكه خواندنش از باب تبديل ميم به با است، مثل اينكه كلمه" لازم" را لازب، و كلمه" راتم" را، راتب تلفظ نموده و نيز در كلماتى ديگر اين تركيب را مرتكب مىشوند. بعضى ديگر گفتهاند:
بكه غير مكه است. مكه نام شهر است، ولى بكه، نام حرم است بعضى ديگر گفتهاند: نام مسجد الحرام است. و بعضى ديگر گفتهاند: نام خصوص محل طواف است.
[معناى" مبارك بودن" و" هدايت بودن" بيت اللَّه الحرام]
كلمه" مبارك" از مصدر" مباركه" باب مفاعله از ثلاثى مجرد" بركت" است و بركت به معناى خير بسيار، و مبارك به معناى محلى است كه خير كثير بدانجا افاضه مىشود.
و اين كلمه هر چند در بركات دنيوى و اخروى (هر دو) استعمال مىشوند، الا اينكه از ظاهر مقابل قرار گرفتنش با جمله" هُدىً لِلْعالَمِينَ" بر مىآيد كه: مراد از آن افاضه بركات دنيوى است، كه عمده آن وفور ارزاق و بسيار شدن انگيزهها براى عمران و آباد كردن آن، با حضور و تجمع در آن براى زيارت و عبادت و نيز انگيزهها براى احترام آن است.
در نتيجه، برگشت معناى اين آيه، به معناى آيه زير است كه مىفرمايد:" رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ" «1».
اين بود معناى مبارك بودن بيت، و اما هدايت بودنش به اين است كه خداى تعالى با تاسيس آن و تشريع عباداتى در آن، سعادت آخرتى مردم را به ايشان نشان دهد و علاوه بر آن ايشان را به كرامت و قرب خدا برساند. و بيت الحرام از روزى كه به دست ابراهيم ساخته شد، اين خاصيت هدايت را داشته و همواره مقصد قاصدان و معبد عابدان بوده است.
قرآن كريم هم دلالت مىكند بر اينكه حج و مراسمش براى اولين بار در زمان ابراهيم ع و بعد از فراغتش از بناى آن تشريع شد و خداى تعالى در اين باره فرمود:" وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ" «2».
و نيز در خطاب به ابراهيم مىفرمايد:" وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالًا وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ." «3» و اين آيه به طورى كه ملاحظه مىكنيد دلالت دارد بر اينكه اين اعلام و دعوت با اجابت عموم مردم، چه نزديكان و چه مردم دور از عشاير و قبايل روبرو خواهد شد و نيز قرآن دلالت مىكند بر اينكه اين شعار الهى تا زمان شعيب، بر استقرار و معروفيتش در بين مردم باقى بوده است. براى اينكه در گفت و گويى كه از موسى و شعيب حكايت مىكند، از قول شعيب مىفرمايد:
" إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هاتَيْنِ عَلى أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِكَ"
__________________________________________________
(1) اى پروردگار ما، من ذريه خودم راى در ذرهاى خشك و بىگياه، نزد بيت الحرامت سكونت دادم. اى پروردگار ما، تا نماز بپا دارند. پس دلهايى از مردم راى متمايل به سويشان كن، و از ميوهها روزيشان ده، باشد كه شكرگزارى كنند." سوره ابراهيم، آيه 37".
(2) ما به ابراهيم و اسماعيل عهد كرديم كه بايد خانه مرا براى طواف كنندگان و اهل اعتكاف، و ركوع و سجود پاك سازيد." سوره بقره، آيه 125".
(3) مراسم حج راى در مردم اعلام كن، تا از هر نقطه دور، پاى پياده و بر مركبهاى لاغر نزدت آيند.
" سوره حج، آيه 27".
سه شنبه 10 تیر1393 ساعت: 15:18 |
توسط:هادوی |
همین الآن فکری به ذهنم رسید؛ احتمال تشیع استاد در اواخر عمر زیاد است و هر دو فیلم استاد نیز در این برهه اجرا شده است. عجیب نیست با این که امکان فیلم برداری هنوز میسر بوده ، هنگام گفتن صدق الله فیلم تمام و صفحه دیگری می آید؟ شاید استاد گفته صدق الله العلی العظیم ولی به خاطر وجود لفظ مبارک العلی این بخش سانسور شده است. اگر می توانید بیایید با کمک هم این دو صدق الله را با تمامی صدق الله های استاد مقایسه کنیم تا اگر با صدق الله ای در تلاوتی دیگر یکی بود (از طریق مقایسه فرکانس صوتی بسیار آسان ولی وقت گیر است) به صحت تشیع ایشان امیدوار شویم. ممکن است نگه داشتن فیلم ها در آرشیو هم به تشیع استاد در اواخر عمر مربوط باشد.
امیدوارم تحقیق بیشتری بکنید. یا علی......
پاسخ:
این هم نظر خوبیه که اگر ثابت بشه دلیل خیلی قوی بر تشیعشون هست
اما اگر هم ثابت نشه و صدق الله العظیم گفته باشه دلیل بر عدم تشیعشون نیست چون اولا صدق الله العظیم یا علی العظیم اسم خداوند تبارک و تعالی است بعد هم همانطوری که استاد احمد رزیقی به استاد طوسی گفتند ایشون تقیه می کرده ولی دلایل زیادی برای تشیعشون هست
ما تا جایی که از دسمون بر می اومد این چند دلیل رو جمع کردیم تا دوستان دیگه دلایل بیشتری جمع کنن البته ان شاءالله بزودی شیخ تاج الدین الهلالی ایران میان پسر دختر عموی مادر استاد منشاوی هستند از ایشون هم قراره بپرسیم البته ایشون قرار بود قبل از ماه رمضان ایران بیان که به تعویق افتاده
اسفند هم دو هفته ای قم بودند و تدریس داشتن اما ما متوجه نبودیم یعنی نمی دونستیم با استاد منشاوی فامیل هستن و هم در باره منشاوی این تحقیقات را شروع نکرده بودیم
|
|